English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5201 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
chip seal U شن بخورد راه دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
resurfacing U شن بخورد راه دادن بازسازی رویه
macadam blinding U خورده سنگ بخورد راه دادن
Other Matches
bank shot U پرتابی که به تخته بخورد
he is too p asto what he eats U زیاد دربندان است که چه بخورد
bank shot U ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
planegency U صدای خیزاب که بکرانه دریا بخورد
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
bank shot U ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
blackguards U سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguard U سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
to fight to a finish U تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
Dont let the grass grow under your feet. U نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
chopped U ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chop U ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
boast U ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasts U ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasted U ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
ducks and drakes U پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
duck and drake U پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
loft U ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
lofts U ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
I´m as hungry as a horse. U آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
bowing U ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowed U ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bows U ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bow U ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
hungry as a hunter <idiom> U آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
expanding U توسعه دادن بسط دادن
expands U توسعه دادن بسط دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
organising U سازمان دادن ارایش دادن
individualises U تمیز دادن تشخیص دادن
compensates U پاداش دادن عوض دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
expand U توسعه دادن بسط دادن
empower U اختیار دادن وکالت دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
relates U گزارش دادن شرح دادن
individualizes U تمیز دادن تشخیص دادن
organises U سازمان دادن ارایش دادن
relate U گزارش دادن شرح دادن
garnishing U زینت دادن لعاب دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
to switch on U اتصال دادن جریان دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
instructing U دستور دادن اموزش دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
compensate U پاداش دادن عوض دادن
insult U فحش دادن دشنام دادن
organizing U سازمان دادن ارایش دادن
insulted U فحش دادن دشنام دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
organizes U سازمان دادن ارایش دادن
instructed U دستور دادن اموزش دادن
organize U سازمان دادن ارایش دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
to set forth U شرح دادن بیرون دادن
embellishing U ارایش دادن زینت دادن
directed U دستور دادن دستورالعمل دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
to follow up U ادامه دادن قوت دادن
instruct U دستور دادن اموزش دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
loaning U قرض دادن عاریه دادن
decern U تشخیص دادن تمیز دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
loans U قرض دادن عاریه دادن
instructs U دستور دادن اموزش دادن
give security for U تامین دادن ضامن دادن
compensated U پاداش دادن عوض دادن
empowered U اختیار دادن وکالت دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
promotes U ترفیع دادن ترویج دادن
lend U عاریه دادن اجاره دادن
informs U اطلاع دادن گزارش دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
promoting U ترفیع دادن درجه دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
empowers U اختیار دادن وکالت دادن
inform U اطلاع دادن گزارش دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
informing U اطلاع دادن گزارش دادن
pottion U بهره دادن از جهاز دادن به
irritates U خراش دادن سوزش دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
promote U ترفیع دادن درجه دادن
house U منزل دادن پناه دادن
promote U ترفیع دادن ترویج دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
promoted U ترفیع دادن ترویج دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
irritate U خراش دادن سوزش دادن
irritated U خراش دادن سوزش دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
slashes U چاک دادن شکاف دادن
slashed U چاک دادن شکاف دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
judge U حکم دادن تشخیص دادن
embellish U ارایش دادن زینت دادن
circulate U انتشار دادن رواج دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
embellished U ارایش دادن زینت دادن
circulated U انتشار دادن رواج دادن
judged U حکم دادن تشخیص دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
circulates U انتشار دادن رواج دادن
judging U حکم دادن تشخیص دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
cure U شفا دادن بهبودی دادن
effectuate U انجام دادن صورت دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
empowering U اختیار دادن وکالت دادن
slash U چاک دادن شکاف دادن
pronounces U حکم دادن فتوی دادن
pronounce U حکم دادن فتوی دادن
loan U قرض دادن عاریه دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
cured U شفا دادن بهبودی دادن
embellishes U ارایش دادن زینت دادن
flag U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
skull U حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls U حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
classify U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
to t. a cusomer for goods U کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
2and had to spend a good hour tidying it up!!
2and had to spend a good hour tidying it up!!
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com